ترس پیرمردی برای از دست دادن فرزندانش که عمر او را کوتاه تر می کند، گریه فرزندی که مادر خویش را در بر خود نمی بیند، صدای آزار دهنده صف های گلوله های پشت هم سوار شده و بر خورد آنها با بدن نحیف نوجوانی، لرزش دستان رزمنده جوانی که این همه خشونت را یکجا ندیده است. بوی تعفن اجساد جمع شده بر گودالی که لاشخورها هم نزدیک آنها نمی شوند,فهمیدن از این نوع که روزی آن اجساد معلمان,پزشکان و مفیدهایی برای جامعه خویش بوده اند,له کردن پای زخمی یک سرباز با چرخ زنجیری یک تانک دشمن,فریاد آزادی آزادی بر لبان سربازان و پاسخ دهانت را ببند با شلیک گلوله های کر و لال و بی هدف,یخ آی تی رسا ن ایران...